يادداشت سردبير٬ شماره ٧۵
سياوش دانشور
نمايش قدرت يا نمايش وحشت؟

از روز دوشنبه بيستم آبان در تهران نمايش جديد شش روزه اى شروع شده است: "رزمایش امنیت و آرامش در شهر تهران"! دراين نمايش قلدرى ٣٠٠٠٠ نفر از نيروى انتظامى با ۴٠٠٠ مرسدس بنز و پرواز هليکوپترها شرکت ميکنند. به اينها بايد گشت هاى عملياتى بسيج٬ اطلاعاتى ها٬ پليس و انواع نيروهاى سرکوب را اضافه کرد. نه آمريکا و اسرائيل حمله کرده اند و نه برادران ديروز حکومتى تازه دگرانديش "انقلاب مخملى" راه انداخته اند. پس هدف اين نمايش چيست؟ در جامعه چه وضعيتى در جريان است يا بالقوه آبستن چه وضعيتى است که اين نمايش بزرگ و بيسابقه اوباش را ضرورى کرده است؟

عزیزالله رجب زاده فرمانده نيروى انتظامی تهران با زبان نسبتا صريحى دليل موضوع را عنوان کرده است: "تمامی کارکنان و پرسنل نیروی انتظامی در تهران بزرگ با یکدیگر هم قسم شده اند تا با اجرای طرح های مستمر، امنیت و آرامش را به شهر تهران بازگردانند. ارتقای امنیت اجتماعی، آمادگی، هماهنگی با دستگاههای مرتبط، حراست و حفاظت مبتنی بر آرامش فردی، آموزش به شهروندان، حفاظت از مراکز حساس، و نمایش قدرت از دیگر اهداف این رزمایش است . عملیات امداد و نجات، مقابله با اقدامات امنیتی، مقابله با بحران های احتمالی، تشدید حراست از مراکز استراتژیک، حفاظت از اموال مردم، انتقال سریع نیرو از سایر استانها به تهران، و تمرین هماهنگی بین سازمانهای وابسته با این رزمایش از جمله بخشی های اجرایی این رزمایش است ."

هيچ بنى بشرى ترديد نميکند که هدف حضرات نه "حفظ اموال مردم" است و نه "ارتقاى امنيت اجتماعى" و نه "آموزش و راهنمائى مردم!" اين لباس به تن قداره بندان و راهزنان اسلام زيادى گشاد است. آنهم کسانى که بطور روزمره مسبب و مخل امنيت و آرامش جامعه و چاپيدن و بالا کشيدن اموال مردم و دستمزد ناچيز ميليونها کارگر هستند. اين عبارات صرفا براى تلطيف ناشيانه اهداف اصلى؛ يعنى نمايش قدرت٬ حفاظت از مراکز حساس٬ ايجاد آمادگى براى واکنش سريع٬ و مقابله با بحرانهاى احتمالى و غيره آمده است. قرار است بعد از تهران در شهرهاى بزرگ اين نمايش تکرار و اجرا شود. بموازات اين موضوع نهادهاى جديد امنيتى مانند "شوراى تأمين امنيت شهر و استان" درست شدند که تحت نظر شوراى امنيت کشور کار ميکند و بالاترين مقامهاى وزارت اطلاعات، ‏نيروى انتظامى٬ سپاه پاسداران، دادستانى٬ وزارت کشور (فرماندار يا استاندار) در شهر يا استان و امام جمعه ها را در خود جاى داده است. در کنار اين تراکم نيروهاى امنيتى در خيابانها٬ گشتهاى عملياتى بسيجى سپاه که قبلتر وظيفه شان را به همين نيروى انتظامى محول کرده بودند دوباره فراخوانده شده اند. اين گشتهاى عملياتى وظيفه "کنترل محلات" را بعهده دارند.  

اخيرا سعيد حجاريان نيز در مناسبتى براى آوردن مجدد خاتمى از جمله اشاره کرده بود که: "وضعیت کشور، چه در عرصه سیاست خارجی، چه اقتصاد، چه فرهنگ و چه آزادی‌های مدنی به شدت بحرانی است. به حدی که ممکن است آلترناتیوهای بیگانه‌ ساخته یا حمله مستقیم از سوی بیگانگان، کیان جمهوری اسلامی و حتی تمامیت ارضی کشور را به خطر بیندازد. شکاف میان ملت و دولت به قدری در این دوره زیاد شده است که هیچ کس جز خاتمی قابل اعتماد در میان مردم نیست. چرا که ملت از بس دروغ شنیده‌اند، دیگر به هیچ چیز باور ندارند و سرمایه اجتماعی از بین رفته است. لیکن خاتمی می‌تواند این سرمایه را بازگرداند".
کدام بحران٬ کدام راه حل؟
هر ناظرى که روشها و عکس العملهاى اين حکومت را ميشناسد و با زبان معوج اسلامى اينان آشناست٬ ميداند که منشا اين نمايش وحشت کجاست. "بحرانهاى احتمالى" اسم رمز شورش است٬ شورش عليه فقر و ندارى و گرسنگى و اختناق سياسى. "شکاف بيش از حد ميان دولت و ملت" نام اسلامى شکاف وسيع طبقاتى است. "حفاظت از اموال مردم" اسم رمز حفاظت از اموال سرمايه داران و سران نظام و تخم و ترکه هاى آنهاست. "تشديد حراست از مراکز استراتژيک" اسم رمز مقابله با هجوم به مراکز قدرت دولتى و نهادهاى سرکوب است. عباراتى مانند "تمرين هماهنگى بين نيروها" و " مقابله با اقدامات امنیتی" و "اعزام سريع نيرو از ساير استانها به تهران" حاکى از ظرفيتهاى بالقوه انفجار در تهران است. آنها طليعه هاى انفجار را ديده اند٬ نيرويشان را رو در رو براى آن آماده کرده اند٬ ميخواهند "نمايش قدرت" دهند تا وحشت شان را بپوشانند. آنها پيشاپيش به استقبال "وضعيت بشدت بحرانى" شان رفته اند. تهران بويژه ازاين رو مهم است که بنا به اظهارات همين نيروهاى امنيتى اگر بيش از شش ساعت از کنترل خارج شود کنترل مجدد آن اگرنه غير ممکن اما ساده نيست. اگر کسى قرص نفهميدن نخورده باشد٬ ميداند در جامعه اى که شکاف طبقاتى را به عصر فرعونها رسانده اند و همراه آن تحقير و جنايت و سرکوب را به عرش برده اند٬ بيکارى و بيمارى و گرسنگى و فحشا و اعتياد و بى تامينى را به زندگى بخش وسيعى از جامعه تبديل کرده اند٬ و آينده بدترى را مقابل مردم ميگذارند٬ چنين جامعه اى ميتواند آبستن هر بحران خرد کننده اى باشد.

آنها بحران را ديده اند اما راه حل شان مانند توجيهات شان براى قرق نظامى مسخره است. مگر سرکوب جزو ضرورى و هميشگى اين نظام نبوده است؟ مگر اينها بدون سرکوب و ترور و زندان و اعدام و نمايش سبعيت روزى را به شب رسانده اند؟ مگر اينها بطور موسمى عليه "بد حجابى" و پوشش و زندگى خصوصى مردم تهاجم ارازل و اوباش راه نمى اندازند؟ مگر اينها هر روز کارگر افغانستانى و مردم بيدفاع را زير باتوم نميگيرند و در ملا عام شکنجه نميکنند؟ همه اينها باضافه دستگيريها٬ شکنجه ها٬ پرونده سازيها٬ ترساندن ها٬ گرو کشيها و تمام روشهائى که تنها از ذهنيت متحجر بورژوزاى تراوش ميکند کارنامه اينهاست. اما ديگر ميليتاريزه کردن اوضاع و اقدامات فوق برنامه حاکى از وضعيتى فوق "عادى" است.

تضمين امنيت نظام اسلامى چه در بعد داخلى و چه در بعد خارجى يک معضل قديمى جمهورى اسلامى است. ديروز فکر ميکردند ميتوانند با استراتژى تروريسم در منطقه و بمب سازى هم سهمشان را در منطقه بگيرند و هم به تضمين امنيت از جانب آمريکا برسند تا در پرتو آن بتوانند راحتر به معضل سرکوب در داخل فائق آيند. "تعرض در خارج – سرکوب در داخل" فرمول طلائى و چکيده سياست جناح راست تر حکومت بود. امروز با اينکه تهديد امنيت نظام از جانب آمريکا بسيار کمتر شده و جمهورى اسلامى در منطقه تقويت شده اما کمکى به ثبات داخلى نظام شان نکرده است. امروز ظاهرا امنيت نظام از درون بيشتر از بيرون تهديد ميشود. جمهورى اسلامى فهميده است که شيفت در قدرت سياسى آمريکا و شکست سياسى و اقتصادى و ايدئولوژيگ راست افراطى و "شيطان بزرگ"٬ نه فقط به تقويت جمهورى اسلامى تبديل نميشود بلکه جمهورى اسلامى را هم ضعيف تر و فلج ميکند. امکان مانورهاى پوک ضد آمريکائى و بسيج اسلامى - ناسيوناليستى را محدود و بيثمر و چه بسا کور ميکند. در جامعه اگر کسى هم توهمى به آمريکا و بمبهاى "نجات بخش" آن داشته و يا دارد ناچارا بايد روى پاى خودش بايستد. در کنار اينها بحران اقتصادى موقعيت رژيم اسلامى را در قبال طبقه کارگر و مردم ناراضى بشدت سست ميکند. يکه تازى سرمايه داران براى اخراج و بيکارى و کاهش دستمزدها در کنار آزادسازى قيمتها و تورم و گرانى سرسام آور وضعيت خطرناکى را ايجاد ميکند. آوار سقوط راست افراطى برسر نظام اسلامى هم ميريزد. در اين اوضاع بحرانى و نارضايتى شديد مردم اينها نه ميتوانند در مقابل سياست جناح راست تر "اوباما"ئى علم کنند و نه مرتجعينى مانند خاتمى حتى با فرض توافق کل جمهورى اسلامى با او ميتواند تاريخ را به عقب برگرداند. حماقت حجاريان اينست که فکر ميکند نوار کهنه و رفوزه دو خرداد قابل تکرار است. او شايد ميداند که با کارت سوخته نميتوان مانور داد اما نميتواند ترس واقعى اش را از خطر فروپاشى "کيان نظام اسلامى" بپوشاند. درد همه شان يکى است. وضعيت بشدت بحرانى است. لذا نمايش وسيع نيروى سرکوب را برخ ميکشند. اما جرات همين را هم ندارند که صراحتا بگويند براى مقابله با تهديد امنيت نظام به خيابان ريخته ايم. گويا راهزنانى که "اموال مردم" را مورد تهديد قرار ميدهند "امنيت و آرامش" را از چشم تهران تماما ربوده اند و نيروى انتظامى "هم قسم" شدند که آن را اعاده کنند! صحنه بشدت سور رئاليستى است.      

اين مانورها "نمايش قدرت" نيست٬ نمايش وحشت است. نمايش وحشت از يک واقعيت اجتماعى در يک جامعه بحران زده سرمايه دارى است. نظامى که بجز وصله ناجور بودن به زندگى جامعه قرن بيست و يکمى ايران روى آتشفشانى از فقر و فلاکت و نفرت نفس ميکشد. نه راه حل قداره بندان و سرکوب خشن پاسخ داده است و نه نمايش "ديالوگ تمدنها" و مدنى چيگرى اسلامى. هيچ ترکيبى ازاين نظام ظرفيت اين را ندارد که دورنمائى از گشايش سياسى و اقتصادى و گذاشتن مرهمى به زخمهاى عميق بر پيکر جامعه و موج فقر و فلاکت کنونى بزند. جملگى آنها٬ عليرغم هر ژست توخالى تبليغاتى که ميگيرند٬ ميدانند که روندهاى جهانى به نفع آنها عمل نميکند. حتى پايان راست جديد در آمريکا و جهان معنى "ايرانى" و "جهانسومى" اش را پيدا نخواهد کرد. افق نوع خاتمى و حجاريان از کور کورتر است. "کيان نظام" سرمايه دارى اسلامى در ايران بمراتب بسيار بيشتر از هر جائى در جهان در متن بحران اقتصادى در معرض تهديد است. اگر ترسى واقعى در اندام و جوارح اين نظام واقعى است ترس از يورش طبقه کارگر و گرسنگان به مسببين اين اوضاع است. اکثريت عظيمى از مردم عموما ناراضى اند و اين نظام را نميخواهند اما جنبشى واقعى و ريشه دار و "خطرناک" که بتواند عليه اين وضعيت قد علم کند تنها نيروى طبقه کارگر و اردوى محرومان است. جمهورى اسلامى مخاطرات واقعى را درک کرده است و براى آن آماده ميشود. طبقه کارگر و مردم محرومى که جانشان ازاين نظام به لب رسيده نيز بايد مخاطرات و امکانات را بشناسند و براى آن آماده شوند. بالائى ها عليرغم اراجيف ضد کمونيستى و بنا به غريزه طبقاتى شان درک ميکنند که محبوبيت مارکس در متن بحران جهانى کنونى چه معنائى ميتواند در کشورى انقلاب کرده مانند ايران داشته باشد. طبقه کارگر نيز بايد اين اوضاع را دربايد و در متن بى اعتبارى و ورشکستگى سرمايه دارى جمهورى اسلامى راه حل کارگرى خود را جلو صحنه براند. اين "بحران شديد اجتماعى" را تنها کمونيسم طبقه کارگر ميتواند بنفع آزادى کل جامعه حل کند. *